English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (6251 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i may thank myself U گناه از خودم است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
number one U خودم
myself U من خودم
own U خودم
owned U خودم
owning U خودم
owns U خودم
myself U خودم
onmy own responsibility U به مسئولیت خودم
for my parts U از سهم خودم
siree U اقای خودم
pon my life U بجان خودم
with my proper eyes U با چشم خودم
for my part U از سهم خودم
on my own account U بابت خودم
on my own account U بحساب خودم
myself U شخص خودم
owned U شخصی مال خودم
i saw it my self U من خودم انرا دیدم
owns U شخصی مال خودم
imyself saw it U من خودم انرا دیدم
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
owning U شخصی مال خودم
own U شخصی مال خودم
sirree U اقاجان اقای خودم
I cant help it. It is beyond my control. U دست خودم نیست
it is my own U مال خودم است
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
on your own U خودم تنهایی [کاری را کردن]
I could pass for a Greek . U می توانم خودم رایونانی جابزنم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
I can manage that. <idiom> U خودم از پسش برمی آیم.
I wI'll get there somehow. U یکجوری خودم را آنجا می رسانم
What a mes I made of my life . U دیدی چه بروز خودم آوردم
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
I sat down with no fuss or bother . U برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I'd like to have a place of my own [to call my own] . U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I can manage, thank you. U خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I wI'll do it on my own responsibility . U به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I wI'll do that all by myself. U من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
This house is my own . U این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I wI'll try to catch up. U سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
pure of guilt U بی گناه
niet culpable U بی گناه
misdemeanor U گناه
guilt U گناه
reproachless U بی گناه
irreprehensible U بی گناه
blameless U بی گناه
sinless U بی گناه
offenceless U بی گناه
sackless U بی گناه
sin U گناه
sinned U گناه
sinning U گناه
offense,etc U گناه
offence U گناه
offenses U گناه
crime U گناه
delict U گناه
deep dyed U گناه
misdemeanours U گناه
cleanhanded U بی گناه
fault U گناه
irreproachable U بی گناه
transgression U گناه
faults U گناه
faulted U گناه
vice- U گناه
guiltless U بی گناه
vices U گناه
vises U گناه
misdemeanors U گناه
offense U گناه
misdemeanour U گناه
vice U گناه
I'm doing it on my own account, not for anyone else. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
to perpetrate a crime U گناه کردن
venial sin U گناه صغیره
sin of the f. U گناه جسم
sin U گناه ورزیدن
misdeeds U جرم گناه
peccatophobia U گناه هراسی
misdeed U جرم گناه
mortal sin U گناه کبیره
blame U اشتباه گناه
blamed U اشتباه گناه
irreprovable U بی گناه رد نکردنی
blaming U اشتباه گناه
deadly sin U گناه کبیره
guilt feeling U احساس گناه
erring U گناه کار
hamartophobia U گناه هراسی
remission U عذر گناه
crime U گناه کردن
resipiscent U معترف به گناه
resipiscence U اقرار به گناه
absolution آمرزش گناه
venial U گناه صغیر
transgression U خطا گناه
peccabillo U گناه کوچک
sinned U گناه ورزیدن
blames U اشتباه گناه
sinning U گناه ورزیدن
i am shaped in sin U در گناه سرشته شده ام
a guilty conscience [about] U وجدان با گناه [بخاطر]
incestuously U با گناه نزدیکی بمحارم
d.sin U گناه بزرگ عمدی
besetting sin U گناه دست برندار
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
guilt U گناه مجرمیت محکومیت
the f.of adem U گناه یا انحراف ادم
to purify from sin U از گناه پاک کردن
to sin agaist god U بخدا گناه ورزیدن
pardoner U کشیش امرزنده گناه
of malice prepense U با قصد ارتکاب گناه
impemitently U بااصرار در گناه کاری
impenitently U بالجاجت در گناه کاری
in flagrant delict U درعین ارتکاب گناه
incendiary crime U گناه اتش انگیزی
to acknowledge your own guilt [culpability] U به گناه خود اقرار کردن
absolve U کسی را از گناه بری کردن
capital U گناه مستوجب اعدام سرمایه
absolved U کسی را از گناه بری کردن
absolving U کسی را از گناه بری کردن
infallible U مصون از خطا منزه از گناه
own up <idiom> U گناه رابه گردن گرفتن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
absolves U کسی را از گناه بری کردن
original sin U نخستین گناه ادم ابوالبشر
sin of omission U گناه فروگذاری از انجام امری
to purify from sin U از قید گناه ازاد کردن
puratorial U پاک کننده گناه کفارهای
to perpetrate a crime U گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
salvationism U اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
i insist on his innocence U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy-eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability U ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
conscience-stricken U دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
dewy eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
She is more culpable than the others. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
king's evidence U گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
misprision U گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. U او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
parricidal U وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
Recent search history Forum search
1the result is a flow of emotions from joy to guilt
1من خودم قلیان دارم میتوانم در حیات استفاده کنم
1i was rebelling now
1جداسازی سلول‌های‌سرطانی‌گردشی به کمک افزایش حجم ناشی از تابش لیزر به سلول های حاوی نانوذرات طلا
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
1to establish blame
0فقط خودم میتوانم زندگی خودم را تغییر دهم هیچکس نمیتواند اینکار را برای من انجام دهد
0می توانم گلیم خودم را از آب بکشم.
0این بچه یه هو غیبش زد. من هم دویده ندویده خودم رو رسوندم این جا
0من خواستارم که در آینده شخص مفید وکارایی برای جامعه خودم باشم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com